وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ...

هُــرمان به معنی هوش و ذکاوت

انسان شناسی 4: نگاه اومانیستی به انسان

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۱۶ ب.ظ

پیشتر از این بیان شد که محورِ هستیِ وجودِ ازلی و ابدی خداوند تبارک و تعالی است و انسان با اصل قرار دادن او و نزدیک شدن به وجود مقدسش از راه بندگی، می تواند از تمام حصارهای مادی بگذرد و به آزادی مطلق برسد.

اما در جهان کنونی فرضیات این مسئله عوض شده است. انسان می خواهد خود را محور آفرینش قرار دهد و همه چیز و حتی خداوند را نیز با خود وفق دهدو تمام آنچه را نیز مزاحم این محوریت او است نابود کند. تمام علوم روز هم بر همین اساس و مبنا، پایه ریزی شده است. این طرز تفکر را "اومانیسم" نامیده اند.

انشاالله در این مطلب به طور کامل با این نظریه آشنا می شویم.

 

از حدود 6 قرن پیش این نظریه شروع به شکل گیری کرد و نگرشی تازه به انسان در مقابل انسان شناسی اسلامی ارائه کرد. این نظریه تعاریف متعددی دارد، اما تعریف رایجی که در جهان غرب سلطه دارد و موجب شکل گیری جریان های سکولار و مخالف خداوند شده است، به این صورت است:

«اومانیسم مکتبی است که انسان را ملاک نهایی می داند و همه چیز را بر اساس آن ارزیابی می کند. انسان ملاک نهایی است و تمام زندگی بر اساس او سنجیده می شود. در این تفکر، اموری چون قانون، عدالت، خوبی، زیبایی، درست و نادرست، همه بر اساس قواعد بشری و بدون اعتقاد به خداوند ارزیابی می شوند.» برگرفته شده از:

Josh Mcdowell & donstewart, hand book of today religions: Understanding secular religion, p: 76

 

هنگام تحقیق در مورد هریک از نظریات ابتدا باید در ریشه های شکل گیری آن جستجو کرد. هنگام بررسی ریشه های این نظریه به دو عامل اساسی که بیشترین نقش را در شکل گیری این انسان محوری دارند بر می خوریم:

1- سست بودن نظام عقیدتی کلیسا و رفتار غلط اربابان کلیسا.

در قرون وسطی کلیسا به حاکمیت مطلق رسیده بود و با اندیشه های نامعقولی که داشت مردم را از دین رویگردان کرده بود. اربابان کلیسا همیشه بر این تصور اشتباه تاکید می کردند که انسان ذاتا موجودی گنهکار است و هیچ اختیاری از خود ندارد و به همین دلیل است که هنگام تولد نوزادانشان برای رفع این گناه ذاتی او را "غسل تعمید" می دهند.

در مقابل اینان عده ای می خواستند کرامت انسانی انسان را احیا کنند و تهمت همیشه گناهکار بودن انسان را از او دور کنند. آنها به آزادی فرد تکیه کردند و از آن طرف پشت بام افتادند و لذایذ جسمانی را که کلیسا از آن غافل شده بود، هدف نهایی بشر معرفی کردند و زهد و پرهیزکاری را عامل بازدارنده از سود و لذت معرفی کردند. آنان کم کم دین را متعارض با آزادی انسان و تنها ابزاری برای خدمت به خواسته های او تفسیر کردند. بعد از آن کارشان به جایی رسید که عالم غیب به فراموشی سپرده شد و مادی گری اساس کارها قرار گرفت و شد آنچه شد.

2- مانع بودن دین در برابر خواسته های منفعت طلبان

علاوه بر دلیل قبل نباید سوء استفاده قدرت طلبان را در زمان رنسانس نادیده گرفت. این دسته منفعت طلب که با مراکز قدرت پیوند داشتند و دین را مانعی جدی بر سر زیاده خواهی های خود می دیدند، شروع به حمله به دین کردند و همت خود را بر تخریب ذهنیت جامعه از دین و رجال دینی معطوف کردند و ضرورت جدایی دین از سیاست و اجتماع را مطرح کردند.

اومانیسم با زمینه هایی این چنین شکل گرفت و کم کم در اکثر عقل ها ریشه دوانید و موجب شکل گیری انبوهی از تفکرات، نگرش ها و مکاتب مختلف شد، طوری که می توان اومانیسم را مادر بسیاری از اندیشه ها دانست و آرمان های بسیاری از مکاتب را  موافق با آرمان های اومانیستی دانست. این آرمان های اومانیستی آثار و پیامد هایی دارد که به اختصار بیان می کنیم.

1- مادی انگاری جهان

اومانیسم به این باور رسیده است که نمی توان به وجود امور ماورای طبیعت اعتقاد داشت و باید تمام موجودات را صرفا موجوداتی مادی دانست. با این باور که در جهان چیزی به جز امور مادی وجود ندارد، جستجو درباره امور مابعد الطبیعی تلاشی بی فایده به حساب آمد. انسان هم محدود به همین عالم مادی است و مطالعه درباره همه ابعاد نظری و عملی انسان باید طبیعت گرایانه باشد. (و به همین راحتی ساحت غیرمادی انسان از تمام تحقیقات و پژوهش ها حذف شد.)

اگر کسی با دقت در این نظریه جستجو کند می فهمد که اومانیسم در جهت عکس اهداف اولیه خود قرار گرفت چرا که اومانیسم به دنبال بازسازی شخصیت از دست رفته انسان بود و اعتقاد داشت که باید به شخصیت و شرف انسان بها داد تا انسان ملاک و معیار همه هستی باشد، ولی این جریان در عمل به جایی رسید که انسان را مساوی با موجودات بی شعور دانست.

2- فرد گرایی

فرد گرایی یعنی توجه به خودِ فرد و محوریت او در همه امور، از هستی شناسی گرفته تا معرفت شناسی و ارزش ها و حتی در ادبیات.

بر اساس این دیدگاه جهان به صورت واحد های جدا از هم اداره می شود. بنابر نظریه فردگرایانه اومانیستی، ارزش های اخلاقی، مسائلی فردی و شخصی هستند که مبدا و منشا آنها طبیعت آدمی است. به این ترتیب ارزش ها تبدیل به اموری فردی و شخصی و نسبی می شوند که از فردی تا فرد دیگر متفاوت است و هیچ مبنایی به جز گرایش های شخصی ندارند.

3- لیبرالیسم (آزادی مطلق)

وقتی که انسان محور همه عرصه های عالم قرار گرفت و این اندیشه شکل گرفت که هیچ موجودی کاملتر از انسان وجود ندارد، به طور طبیعی به این خواهیم رسید که همه موجودات باید در خدمت انسان باشند و انسان خادم هیچ موجودی نیست؛ بلکه خود هم آغازگر و هم هدف است. بر این اساس اراده و خواست بشر است که ارزش اصلی و بلکه منبع ارزش گذاری است و ارزش های دینی عالم اعلی تا سرحد اراده انسانی سقوط می کنند.

مفهوم آزادی بدون قید و شرط و مبتنی بر فردگرایی اومانیستی در همه جا نفوذ کرد. مثلا آزادی معرفت شناختی که منجر به نفی معرفت دینی و القای شکاکیت در همه امور بود. آزادی بیان که باعث شد انسان در همه امور حق بیان داشته باشد، حتی اگر حقوق دیگران پایمال شود. آزادی سیاسی که پیامد آن تقویت قدرت های مادی بدون در نظر گرفتن حقوق رقبا و انسان های مستضعف شد و آزادی جنسی که پرده عفاف جامعه را پاره کرد و شخصیت انسانی را زیر پا گذاشت.

ناگفته واضح است که این نوع آزادی مطلق نه تنها برای انسان ها آزادی نیاورد بلکه تبدیل به ابزاری برای ستم بر انسان و نادیده گرفتن حقوق و ارزش های حقیقی او شد.

4- تساهل و تسامح

به اعتقاد این نظریه چون همه اندیشه ها از انسان سرچشمه می گیرد و انسان هم محوریت همه چیز را دارد پس همه اندیشه ها محترم اند و نباید در مورد عقاید دیگران سخت گیرانه و یا با خشونت رفتار کرد. پس باید در دنیایی از اندیشه های مختلف و حتی متضاد، همزیستی مسالمت آمیز با دیگران داشته باشیم و به آرا و دیدگاه های آنان احترام بگذاریم. همه رفتارها و عقاید انسان ها ارزشمند هستند و از آنجا که ریشه همه عقاید و مذاهب اصیل و خرافی انسان است، پس صاحبان آنها باید با هم مدارا کنند.

5- پلورالیسم دینی

یکی از اهداف مهم اومانیسم، فراهم کردن آزادی همه جانبه برای انسان بود. در مقوله دین هم می بایست انسان آزادی داشته باشد و انحصارگرایی دینی به نوعی برای انسان ها محدودیت قلمداد می شد. اومانیسم با شعار انسان مداری و آزادی گرایی زمینه را برای اعتبار دادن به همه ادیان و مذاهب فراهم کرد. هرکس به این اعتقاد داشته باشد ناچار باید تعارضات و اختلافات عمیق ادیان و مذاهب گوناگون را به رسمیت بشناسد.

6- سکولاریسم

سکولاریسم یعنی حذف دین از عرصه های گوناگون زندگی و مخالفت با آن در همه امور.

به دلیل آنکه انسان یک پدیده این جهانی است، تنها حوزه فعالیتش هم باید امور این جهانی و مادی باشد و بر این اساس همه تجلیات معنوی و روحانی و امور ماورای طبیعی را باید به حاشیه راند. همین تفکر باعث شد که اندیشه غربی، خدا و دین را کنار بگذارد و هدف اساسی زندگی را رسیدن به رفاه مادی و لذت های دنیوی تلقی کند. در اینگونه زندگی سیاسی و اجتماعی، معیار فقط امور مادی است و به همین دلیل است که باید از دخالت دین در فعالیت های اجتماعی جلوگیری کرد.

 

اومانیسم با دین الهی مخالف است و می گوید که هیچ راهی برای اثبات خداوند وجود ندارد و تلاش در این باره هم بی معناست. طبق این دیدگاه دین الهی محدود کننده انسان است و در نتیجه آن امیال و آرزوهای واقعی انسان نادیده انگاشته می شود.

اصرار دین داران بر تبعیت از دین و رو آوری به امور ماورای طبیعی و آن جهانی، از حکم همین عقل برآمده است که ساحتی بشری تلقی می شود. اگر ملاک اومانیست ها واقعا عقل بشر است، چرا در همه موارد این عقل را ملاک قرار نمی دهند؟

نظرات  (۱)

ممنون از مطالب واقعا جالب بود...
پاسخ:
قابلی نداشت...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">