آقای خوبیها...
بنام خدا
سلام!
هرچه که بیشتر زمان می گذرد، غربتت بیشتر آشکار میشود آقاجان... هــــــزار و صــــــد و هفتــــــــاد و شـــــــش سال هم کافی نبود تا جنبه ی دیدارت در بین ما پدید گردد... آری ما!
مایی که دلگیری غروب جمعه ها را نیز فراموش کرده ایم، در هیاهوی این همه گناه و تغافل... نمیدانم تا به حال چند بار تو را دیدم و ندیده ام! یعنی نخواستی که ببینمت! هرکجا گمان میکردم بوده ای سر زده ام... بقیع... گودال... سرداب...، خدایا نکند کورم؟!!
مولا جان...! هنوز نمیدانم چرا به خیمه ات راهم نمی دهی؟
خیال کن گدایی تهی دستم... آیا روا نیست هم سفره گدایی باشی؟ مگر از جزامیان نیز بد ترم؟! مگر عمویت امام حسن (ع) با جزامیان ننشست؟! اصلاً، اصلاً خیال کن منم جزامی ام آقا...
نه کور نیستم؛ می بینم حال و روز سوریه را... می شنوم حال و روز عراق را و می دانم عاقبت خودمان را... پس چه شده که سر در گریبان فرو برده و همچون پرنده ای در قفس، نا امید مانده ام؟! چرا درک نمی کنم که انتظار تو یک عمل است نه یک خواهش ساده؟! شاید تو را نشناخته ایم؟ شاید دلیل نیامدنت را نمی فهمیم؟ و زبانم لال... و زبانم لال، شاید آمدنت را لازم نمی ...؟
هر چه که باشد تو پناهگاه مردمان هستی، تو بهترین خلایق هستی، تو همان کسی هستی که مَهدی امت نامیده شده ای...! پس بیا و مطمئن باش که با این وجود عاشورا تکرار نخواهد شد. والسلام
دریافت تصویر با سایز اصلی
حجم: 726 کیلوبایت
طرح نوشت: ممنون از "منتظر" به خاطر اجازه استفاده از دلنوشته شون در پوستر بالا.
پانوشت:
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور ... و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان! آدمی به خودی خود نمی افتد... اگر بیفتد از همان سمتی می افتد که به خدا تکیه نکرده است...
- ۹۳/۰۳/۲۳